
با نگاهی به دهههای گذشته در مییابیم که سالهاست سبک زندگی ما دچار تغییراتی شده است. اگر چه چنین تغییراتی در هر برهه زمانی و برای هر کشوری رخ میدهد اما باید بگویم که فرهنگ ما و نوع نگاهمان به زندگی تغییر کرده است . تغییردیدگاه جامعه به چنان مسیری رفته است که رسانه […]
با نگاهی به دهههای گذشته در مییابیم که سالهاست سبک زندگی ما دچار تغییراتی شده است.
اگر چه چنین تغییراتی در هر برهه زمانی و برای هر کشوری رخ میدهد اما باید بگویم که فرهنگ ما و نوع نگاهمان به زندگی تغییر کرده است .
تغییردیدگاه جامعه به چنان مسیری رفته است که رسانه به عنوان یکی از اصلیترین بازوهای دموکراسی سعی در تغییرمجدد نگرش ایرانیان و ترویج سبک زندگی برای رسیدن به اهداف مشخصه خود دارد.
اما این تغییر سبک زندگی چگونه آغاز شد و اینکه چطور سبک زندگی ایرانیان دچار عقب گرد و افول فرهنگی_اجتماعی گردید.
ابتدا باید گفت : (سبک زندگی، مجموعه عناصری است که کم و بیش نظام یافته و مرتبط است که نظام یافتگی خاص فرهنگی_اجتماعی را ایجاد میکند و بر محتوای روابط و تعاملات اجتماعی دلالت میکند) اما آنچه امروزه در کشور عزیزمان شاهد آن هستیم تغییر اساسی در الگوهای اجتماعی و رسیدن به یک جامعه مدرن است.
عدم وجود یک نظام ارتباطی مدون مدرن و سراسری در جامعه و کمتوجهی مسوولین به این امر، جوانان که از قشر عمده جامعه هستند را به سمت یک کرختی فرهنگی و عمومی سوق میدهد و فقدان یک الگوی مناسب داخلی به دلیل عدم مطالعه دقیق راهبردی، توان و انگیزه برای معرفی معدود افراد تاثیرگذار بر جامعه نیز مزید بر علت شده است.
چالشهای موجود در سبک زندگی جوانان اگرچه از ورود تکنولوژیهای جدید آغاز نمیشود اما حضور و ظهور شبکههای اجتماعی نظیر فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و تلگرام باعث تسریع در این امر میشود.
وقتی در اوج ظهور شبکههای اجتماعی قرار داشتیم، تأخر فرهنگی که در کشورهای جهان سوم بیشتر رخ میدهد، کشور ما را نیز در نوردید و تغییرات رفتاری متناسب از سوی مردم صورت نگرفت، و آموزش و پرورش به عنوان و برج و باروی قدرتمند در مقابل چنین عقب ماندگی فرهنگی نیز در گرو باندبازی و سلطه برخی نابخردان سیاسی قرار گرفت که بر پدیده تأخر فرهنگی دامن میزند.
این تغییرات در حوزه اجتماعی با افزایش میزان طلاق، کم شدن ازدواج و افزایش ارتباطات منفی و سمی بروز کرده است و این دگردیسی فرهنگی به یکباره به مثابه یک بمب در سراسر جامعه منفجر شد و واکنش روشنفکران را برانگیخت.
اما مشکل شاید جایی است که هنوز تعریف درستی از فرهنگ ایرانی نداریم و تمام شعارهایی که میدهیم درست همان شعار باقی مانده است. این در حالی است که با نگاهی به گذشته درمییابیم که ایران، فرهنگ بسیار غنی با پشتوانه علمی و بسیار قدرتمندی داشته است اما همانگونه که پیشتر اشاره شد باید دید که رسانهها، آموزش و پرورش و در رأس آنها حکومت چه تدابیری برای این مشکل اندیشیده اند(که گویا نیندیشیدهاند، که اگر چنین بود، میبایست بروز و ظهور آن را شاهد میبودیم)
نبود یک الگوی رفتاری مناسب در جای جای فرهنگ و سیاست هم از مهمترین علل ترویج سبک غلط زندگی است.
وقتی سرانه استفاده از اینترنت و شبکههای مجازی در کشور بالای ۵ ساعت و سرانه مطالعه نیز در کشور کمتر از ۱۰ دقیقه است، نشانگر این است که عملکرد دولتها طی سالیان دراز و همچنین بیبرنامگی و نبود یک آموزش مناسب از سوی گردانندگان فضای مجازی باعث شده است که نقشه راه مناسبی، پیش روی جامعه و به خصوص نسل جوان ما نباشد و عدم جذابیت در سبک زندگی تعریف شده در مراجع اجتماعی، باعث بروز مشکلاتی میشود که امروزه در سطح جامعه شاهد آن هستیم.
با نگاهی به سالهای گذشته میبینیم که سیاستگذاری فرهنگی اگرچه چالشهای زیادی را پیش رو داشته است اما با همه این تفاسیر باید کاری میکرد تا نتیجه هزینهها و به اصطلاح سرمایه گذاریهای خود را طی سالیان بعد ببیند اما به واقع چنین امری محقق نشد.
با نگاهی گذرا به دولتهای پس از انقلاب اسلامی به وضوح می بینیم که شعارها و آرمانخواهیهای کلان فرهنگی از شعارهای همه دولتها بوده است اما بررسیها نشان میدهد سیاستهای فرهنگی آنچنان که باید وشاید هم راستا با تجدد طلبی و مدرنیزاسیون یکصد سال قبل از خود قرار ندارد.
اگرچه به عقیده بسیاری از محققینِ، مدرنیزاسیون در ستیز با مظاهر فرهنگی ، بومی و سنتی قرار دارد اما به عقیده نگارنده جریان مکتبی و بومی و سنتی اگر در جهت درست هدایت شود هیچ منافاتی با جریان لیبرال ندارد؛ که شعار پیوند حوزه و دانشگاه می تواند گواهی بر این مدعا باشد.
چندپارگی فرهنگی یا تکثر فرهنگی با بهروزرسانی ذهنی جوانان(در اوایل دهه هفتاد) شروع شد و با ارتباطات اجتماعی گسترش پیدا کرد و این چالشهای فرهنگی که نمونه بارز آن ارتباط بین دو جنس مکمل یعنی زن و مرد یا همان دختر و پسر است به یک مساله هویتی و دائمی تبدیل شده است.
دهه اول انقلاب را میتوان به نوعی پرآشوب ترین و بحرانی ترین سال های پس از انقلاب دانست که ظهور تجزیه طلبان و متعاقب آن آغاز جنگ تحمیلی، باعث تغییرات عمده در نگرش مردم و همچنین بخش سیاستهای فرهنگی نظام گردید، که در برخی موارد باعث شکست ها و ریزشها به دلیل مرزبندی و مواضع جدید حکومت بود.
تغییرات سریع سیستم نهادهای فرهنگی از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و متعاقب آن مخالفت برخی نیروهای فرهنگی و اجتماعی و ایجاد طرح فرهنگی با نام طرح انقلاب فرهنگی که در ظاهر حول موضع دانشگاه شکل گرفت، اگرچه به نظر میرسید طرح خوبی است اما در سالهای بعد مشخص شد که آنچنان که باید و شاید پیشرفت نکرده است. با توجه به آنچه رفت درمییابیم که با نگاه نادرست عدهای به مقوله فرهنگ و قرار دادن دین در مقابل دموکراسی و سست کردن پایههای اجتماعی و مبانی اساسی جامعه، به دنبال ایجاد کنترل اجتماعی نامحسوس و متعاقب آن در پی ایجاد یک پایگاه اجتماعی بالا هستند، اما با افزایش جمعیت و افزایش نسبی، آگاهی عمومی و گسترش شبکههای اجتماعی و شکاف بین نگاه سنتی و نگاه نسل نوین که رفتن به دو سوی متفاوت است افزایش پیدا کرده است؛ چرا که با نگاهی به آمار طلاق در کشور درمییابیم عقب ماندگی فرهنگی که نشأت گرفته از تمامی اتفاقات که به آنها اشاره شد باعث گسترش دامنه روابط انسان ها با دیگر افراد جامعه چه با جنس موافق و چه با جنس مکمل است که ناتوانی در برقراری ارتباط درست با شبکههای اجتماعی بر این امر دامن زده است.
در پایان باید به این نکته اشاره کرد که ارتباط، ازدواج و طلاق و آشنایی غلط با تکنولوژی از فیلتر سوراخ پایگاه های فرهنگی می گذرد.
نظرات