گذری بر ادبیات ایران و جهان با معرفی نویسنده و خلاصه کتاب به قلم مریم مهاجرانی جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) نویسنده آمریکایی هندیتبار است. او در ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری بنگالی متولد شد. سه سال بعد، خانواده به ایالات متحده مهاجرت کردند و لاهیری در کینگستون جنوبی، رودآیلند، بزرگ شد. […]
گذری بر ادبیات ایران و جهان
با معرفی نویسنده و خلاصه کتاب
به قلم مریم مهاجرانی
جومپا لاهیری (Jhumpa Lahiri) نویسنده آمریکایی هندیتبار است. او در ۱۱ ژوئیه ۱۹۶۷ در لندن از پدر و مادری بنگالی متولد شد. سه سال بعد، خانواده به ایالات متحده مهاجرت کردند و لاهیری در کینگستون جنوبی، رودآیلند، بزرگ شد.
لاهیری پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان، مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی خود را در سال ۱۹۸۹ از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. سپس وارد دانشگاه بوستون شد و کارشناسی ارشد خود را در سه رشتهی زبان انگلیسی، نویسندگی خلاق، و ادبیات و هنرهای تطبیقی ادامه داد و در نهایت توانست مدرک دکترای مطالعات رنسانس را در سال ۱۹۹۷ از این دانشگاه دریافت کند.
لاهیری اولین مجموعه داستان خود را با عنوان مترجم دردها (The Interpreter of Maladies) در سال ۱۹۹۹ منتشر کرد. این مجموعه داستان به سرعت مورد توجه قرار گرفت و جوایز متعددی از جمله جایزه پولیتزر برای بهترین داستان را از آن خود کرد.
لاهیری پس از موفقیت مترجم دردها، دو رمان دیگر نیز منتشر کرد: همنام (The Namesake) در سال ۲۰۰۳ و خاک غریب (The Lowland) در سال ۲۰۱۳. این دو رمان نیز با استقبال منتقدان روبرو شدند.
لاهیری در سال ۲۰۱۵ اولین رمان خود را به زبان ایتالیایی منتشر کرد. این رمان با عنوان جایی که هستم (Whereabouts) در سال ۲۰۱۸ به زبان انگلیسی ترجمه شد.
آثار لاهیری به بیش از ۴۰ زبان ترجمه شدهاند و او یکی از پرفروشترین نویسندگان جهان است. آثار او به موضوعاتی مانند مهاجرت، هویت، و زبان میپردازند. و مورد تقدیر قرار گرفت.
مترجم دردها
تقریباً درونمایهی همهی داستانهای لاهیری یه چیز هست. تقابل یا گرهزدن دو فرهنگ هندی و آمریکایی. در هر داستان یه جور. ولی چیزی که مهمه این است که قضاوت نمیکند. و خودش رو تکرار نمیکند. و مهم است که داستانها فقط همین تقابل نیستند.
شخصیتهای داستانهای لاهیری خیلی ملموس هستند. فضاهای تأثیرگذار و بهیادماندنیای میسازد. و خوب قصه میگوید. از همین تقابل دو فرهنگ خوب استفاده میکند و موقعیتهای جالبی میسازد.
جومپا لاهیری، خودش هندی-آمریکایی است. و انگلیسی مینویسد. البته زبان داستانها که در ترجمه معلوم نمیشود. ولی فکر میکنم نویسندههای غیر انگلیسیزبانی که انگلیسی مینویسند، مثل لاهیری و ایشیگورو، از نظر زبان، درونمایهی داستان، روایت و این چیزها به یه چیز جدید میرسند که فقط برای خودشانند. چون همزمان دارند از امکانات دو زبان و دو فرهنگ برای نوشتن داستان استفاده میکنند و مصالح بیشتری دارند.
یه کار جالبی لاهیری میکند، این که به داستانهاش وسعت تاریخی و جغرافیایی میدهد. مثلاً در داستان «جذاب» یک پسربچه هست که پایتخت کشورها را از حفظ میگوید. یا در جایی که دورتادورشان نقشهی کرهی زمین است. یا یک واقعهی تاریخی را در داستان بهکارمیبرد. یا در زمان حال داستان بُرش میزند و ماجرایی را از گذشته نقل میکند. این قبیل کارها باعث میشود آدم بعد خواندن هر داستان حس کند چقدر قصه براش تعریف شده است. چقدر چگالی داستانها بالا بوده است. انگار به داستان حجم میدهد.
داستانهای «موضوع وقت»، «مترجم دردها»، «جذاب» [اسم اصلی: s-e-x-y] و «سومین و آخرین قارّه» خیلی خیلی خوب بودند. ترجمه هم خیلی خوب. انتخاب کلماتِ امیرمهدی حقیقت مترجم، عالیست.
«…يک روز حتی خواست تکهی هندی اسمش، ميرا، را توی دفتر يادداشتش بنويسد. جهت حرکت قلم و توقفها و چرخشهای دستش برايش نامأنوس بود. در لحظاتی که فکرش را نمیکرد بايست خودکار را از روی کاغذ برمیداشت. اول طبق جهت فلشهای کتاب، از چپ به راست خط زمينه را کشيد. بعد حروف را يکیيکی روی آن نوشت. يکی از حرفها بيشتر شبيه عدد شد تا حرف. آن يکی تقريباً مثلث از آب درآمد. خيلی سعی کرد تا عاقبت توانست حروف اسمش را شبيه حروف توی کتاب درآورد. تازه هنوز هم مطمئن نبود درست نوشته باشد. هيچ بعيد نبود بهجای ميرا نوشته باشد مارا. چيزی که نوشته بود يک سری خطوط بیمعنی بود ولی با تعجب میديد که اين کلمه در گوشهای از دنيا معنايی دارد…»
بعد از چند سال که دوباره خواندمش انگار چیزهایی به کتاب اضافه شده و در این مدتی که کتاب توی کتابخانهام بوده داستانها مثل درخت رشد کردهاند و شاخ و برگ دادهاند. همهشان داستانهای معرکهای هستند و میشود به تنهایی برای هر کدام یک تحلیل مفصل نوشت. عناصر داستانی به بهترین شکل ممکن به کار گرفته شدهاند و درونمایهی داستانها هم در عین سادگیشان که نشات گرفته از احساسات انسانی و مسائل سادهی زندگی هستند، داستانهای کامل و عمیقی ساختهاند.
داستان «یک مسئلهی موقتی» داستان زن و مردی است که رابطهشان به دلایلی دچار سردی شده است. و مسئلهی موقتی قطع برق در چند ساعت از شب باعث میشود که آنها هر کدام به نوعی با این مسئله برخورد کنند. داستان انگار قصهی دو سرزمین است. سرزمین مرد و سرزمین زن. مرد تصورات خودش را دارد، نگاه زن، کلام گاه صمیمانهاش که بعد از ماهها اتفاق میافتد و فشردن دستش توسط او، هر کدام مرد را به سوی برداشتی میکشاند اما خواننده نمیداند آنسو در مرزهای زن چه اتفاقی میافتد. نمیداند در دنیای زنی که بحرانی را پشت سر گذاشته –و یا شاید همچنان درگیر آن است- چه میگذرد. مرد انگار که بازگشته باشد به سالها، ماهها و روزهای نخست رابطهشان اضطراب دلچسبی را احساس میکند. در طول روز مدام به این فکر میکند که چه بگوید، چطور رفتار کند، میز شام را چطور بچیند. در این داستان همهچیز سر جای خودش قرار دارد. نشانهها خواننده را بهسمت فضایی پیش میبرند که در آن قضاوت بر سر آنچه پیش خواهد آمد، دشوار است اما تنها «چرایی» داستان نیست که موجب کشش آن میشود، تصویری که نویسنده از رابطهی زخمآلود زن و مرد میدهد و «چگونگی» برخورد مرد و مهمتر از آن واکنش زن است که داستان را به اثری بینقص تبدیل میکند.
هر ۹ داستان به شیوهای چندجانبه زندگی بنگالیها، فرزندانشان و نوههای آنها را که در نسلهای بعدی آمریکایی شدهاند بیان میکنند. در دو تا از داستانها، مذهب بنگالی بر بخشی که تصویرشده است، بدون اشارهای به امریکا غالب میشود (داستانهای «دربان واقعی» و «معالجه بیبی هالدار»). اما داستانهای دیگر درباره مهاجرانی است که ریشههایشان ضعیف شده است و فرزندانشان آمریکایی شدهاند.
با این حال، این مهاجرها تاب میآورند، طوریکه در کلکته نسبت به بوستون کمتر احساس در خانه بودن میکنند، اگرچه کلکته و بوستون، هر دو درون آنها حک شدهاند و باقی میمانند. این بدان معنی است که هر تعریفی از خود، در جستجوی پیوندی ولو موقت، همیشه باید یک زیادهروی غمگین و ناخوشایند در نظر گرفته شود.
این درونمایه چه بسا برای زمانه ما مناسبتر است و روایت اینکه نگهداشتن بخشهای سه قاره در کنار هم چه سختیهایی دارد، داستان متداول عصر ما شده است («سومین و آخرین قاره» داستان زیبایی که داستان پایانی کتاب است). خوشبختانه، ۹ داستان این کتاب که هر کدام تصویری هیجانانگیز از یک مخمصهاند، فاقد تصمیمگیری هستند. جومپا لاهیری، در اولین کتاب خود قصهگوی فوقالعادهای است و شخصیتهای آنگلو-بنگالیش با هویتهای از هم پاشیدهشان، درون ساختارهای روایی بیعیب و نقص، زندگی واقعی دارند.
آنها کودکانی هستند که با پیچیدگیهای بزرگسالی گمراه شدهاند (داستانهای «وقتی آقای پیرزادا برای شام به خانه ما میآمد» و «جذاب»). آنها زن و شوهرهایی هستند که بحرانهای دراماتیک، دوستیهای مبهم، خیانتهای زناشویی و تلاشهای دردناک را برای ادغام شدن در جهان بیگانه تاب میآورند («در خانه خانم سن» بینظیر). اما فراتر از همه اینها، آنچه باعث میشود این داستانها بعد از بیست سال همچنان مهم باشند، شیوه روایت آنهاست. جومپا لاهیری پیشگفتارهای مفصل و پر از جزئیات جذاب و آمیخته با موضوعات مختلف داستانی مینویسد.
خواننده با هر جمله هوشیارتر میشود و به خوبی میداند که در بعضی مواقع اتفاق مهمی رخ خواهد داد و به دنبال علائم هشداردهنده است. این تحول جدید، هم زندگی شخصیتها و هم احساسات خواننده را دگرگون میکند. اما وقتی رویداد اتفاق میافتد، گویی هم پیش بینی شده است و هم کاملاً غیرمنتظره، همان نتیجهای که داستان میخواهد.
مترجم دردها ثابت کرد سزاوار جشن تولدی شاد است، نه فقط چون برای زمان درازی شاهد یک وضعیت مهم انسانی بوده است، بلکه چون این کار را با حساسیت، هوشمندی و هنرمندی انجام داده است که کاملاً خالص است.
برخلاف جریان آب شنا کردن، یک عمل برجسته سیاستهای فرهنگی است. آقای کاپاسی ، شخصیت به یادماندنی یکی از داستانهای این مجموعه، با ترجمه علائم بیماران گُجَراتی برای پزشکی که زبان گجراتی را بلد نیست کسب درآمد میکند. گویی جومپا لاهیری به مردم قدرتمند جهان ما میگوید: به همه گجراتهای سراسر کره زمین توجه کنید، آنها را بشناسید، از زیبایی و تاریخ آنها لذت ببرید و قدردان تفاوتهای آنها باشید. دردهای ترجمهنشده، قابل درمان نیستند.
نظرات